نگاهی به زندگی عبید الله بن زیاد

نگاهی به زندگی عبید الله بن زیاد لعنة الله علیه

مردی که دستش به خون بهترین بندگان خدا آغشته شد.

       "زیاد بن ابیه"، والی کوفه و بصره بود که در قلمرو سیاسی اش به امور حکومتی واقف گشت و از تصدی مناصب حکومتی بر کنار نماند.
عبیدالله در 54 ق هنگامی که 25 سال بیش نداشت از سوی معاویه به حکومت خراسان گماشته شد و توانست بخش هایی از ماوراءالنهر را تصرف کند.

 

       تاریخ او را به عنوان نخستین سردار عربی می‌‌شناسد که از رود جیحون گذشت تعدادی از شهرهای بخارا را به تصرف درآورد و بر ملکة ثروتمند بخارا پیروز شد.


       یک سال پس از آن در 55 ق، "عبدالله بن عمرو غیلان" به دستور معاویه از حکومت بصره معزول شد و عبیدالله بن زیاد بر جای او نشست. 3 سال پس از فرمانروایی به جنگ خوارج رفت و آنها را به شدت سرکوب کرد. او پیش تر، "اسلم پسر ربیعه" را مأمور سرکوب خوارج کرده بود، اما اسلم با 2000  سوار از 40 تن خوارج در دهکده‌ای به نام اسَک از دهکده‌های اهواز شکست خورد. عده ای از خوارجیان در این باره گفتند: «آیا دوهزار مردی که به گمان شما مؤمن بودند سزاوار بود که در آسَک چهل تن آنها را وادار به گریز کنند؟ دروغ می‌گویید. چنان نیست که شما پنداشته‌اید. بلکه خوارج مؤمن اند، دانستید که آنان گروه‌ اندک اند که بر گروه بسیار پیروز می‌شوند، شما فرمان شخص ستمگر سرکشی را اطاعت کردید و حال آن که ستمگران شایستة طاعت نیستند». پس از این گفتار ابن‌زیاد یک نفر خارجی در بصره باقی نگذاشت.

       در سال 60 ق/ 680 م معاویه درگذشت و یزید به ناحق به ولایت عهدی رسید. او بر آن بود تا عبیدالله بن زیاد را از ولایت بصره برکنار کند، اما مخالفت امام‌حسین(ع) در بیعت با یزید و متعاقب آن ورود "مسلم بن عقیل" به کوفه به ابن‌زیاد فرصت داد تا علی رغم میل باطنی یزید، همچنان بر منصب حکومت بصره باقی‌ بماند و افزون بر آن به امارت کوفه نیز دست یابد. یزید او را مأمور یافتن مسلم بن عقیل و کشتن او در کوفه کرد.

 

       عبیدالله با روی پوشیده وارد کوفه شد و بر هر جمعی که می‌گذشت، سلام می‌گفت. کوفیان که منتظر ورود "امام‌حسین"(ع) بودند، او را با آن حضرت اشتباه گرفته، گفتند: «سلام بر تو ای پسر دختر پیمبر خدا.»


       به روایت طبری او با مکر، "هانی بن عروه" را به دارالاماره خواند و محبوس نگه‌داشت تا مسلم بن عقیل که از 12 هزار تن بیعت گرفته بود، با چهارهزار نفر در پی او روان شدند. عبیدالله به دنبال سران کوفه فرستاد و آنها را به دارالاماره آورد. وقتی مسلم با یارانش رسیدند، سران کوفه خویشان خود را از همراهی با مسلم بازداشتند و تا هنگام شب بیش از 500 نفر با مسلم باقی‌نماند.

 

       شب که فرارسید آنها هم رفتند و مسلم تنها پشت در خانة پیرزنی ماند. او مسلم را آب داد و بعد از آن که فهمید او مسلم است، پذیرفت که در خانه‌اش شب را به سر برد. فرزند پیرزن، غلام "محمد بن اشعث" بود، خبر را به او رساند. عبیدالله "عمروبن حریث مخزومی" را که سالار نگهبانانش بود، همراه "عبدالرحمان بن محمد ابن اشعث" به خانة پیرزن فرستاد.

 

       مسلم وقتی آگاه شد با شمشیر بیرون آمد تا با آنها بجنگد اما عبدالرحمان او را امان داد و مسلم را نزد عبیدالله بن زیاد برد. گردن مسلم را در بالای دارالحکومه از تن جدا و پیکرش را میان مردم رها کردند. هانی را نیز در بازار به دارآویختند.

 

       ابن‌زیاد سپس "حرّ بن یزید" را به سوی حسین بن علی(ع) که بی‌اطلاع از قتل مسلم و رویگردانی کوفیان از پیوستن به وی، از حجاز به سوی کوفه به راه افتاده بود، فرستاد و به او دستور داد که اجازه ندهد امام حسین(ع) در محلی که دارای آب است، اردو زند. آن گاه "عمر بن سعد بن ابی وقاص" را با لشکری به سوی وی گسیل داشت.

 

       عمر بن سعد برای تحصیل حکومت ری روان به سوی کاروان امام حسین (ع) شد و با وی مذاکره کرد. در آخرین مذاکره، نمایندة عمر بن سعد؛ "قره بن قیس حنظلی" از امام حسین (ع) پرسید که برای چه آمده؟ چه می‌خواهد و چه می‌جوید؟ و امام(ع) پاسخ دادند: «مردم این ولایت به من نوشتند و فرستادگان شان پیش من آمدند و خواستند که بیایم و آمدم، اگر مرا نمی‌خواهند و رایی جز آن دارند که فرستادگان شان با من گفته‌اند، از پیش آنها باز می‌روم.»

 

       عمر بن سعد نتیجة مذاکره و رأی امام (ع) بر بازگشت را به گوش عبیدالله بن‌زیاد رساند، او نخست شادمان شده، شعری سرود. اما "شمر بن ذی الجوشن" او را از پذیرش صلح بازداشت. عبیدالله نیز در نامه‌ای به عمر بن سعد نوشت از امام‌حسین(ع) بیعت بگیرد، درغیراین‌صورت با وی بجنگد و چنان چه طالب ستیز نیست، پیکار را به شمر بن ذی‌الجوشن بنهد.

 

       به این ترتیب در 10 محرم 61 ق/ 10 اکتبر 680 م، امام حسین (ع) و 72 تن از یارانش درحالی که تشنه بودند در جنگی نابرابر به شهادت رسیدند و خاندان آن حضرت به اسارت رفتند. این اقدام ابن‌زیاد خشم کوفیان را برانگیخت. چنان چه "عبدالله بن عفیف ازدی"، در میان نخستین خطبة ابن‌زیاد پس از واقعة کربلا برپا خاست و او و یزید را دشنام داد. گفته می شود حتی مرجانه نیز، ‌پسر خود ابن‌زیاد را بسیار نکوهش کرد.


       ابن‌زیاد همچنان بر مصدر حکومت بود تا آن که یزید درگذشت. مورخان دربارة سرگذشت ابن‌زیاد پس از این واقعه روایت‌های مختلفی آورده‌اند. این روایت‌ها مربوط به رقابت‌های ابن‌زیاد، "عبدالله بن زبیر" و "مروان بن حکم" در دعوی خلافت پس از مرگ یزید است.


       به روایت "طبری"، ابن‌زیاد شب قبل از ایراد خطبه، مالی فراوان میان بزرگان بصره پراکند و موفق شد آنها را به بیعت با خود برانگیزد. اما دیری نپایید که علی رغم این تدبیر ابن‌زیاد و با آن که مردم بصره نیز با وی بیعت کرده بودند، همگی از او رویگردان شده به عبدالله بن زبیر روی‌آوردند. ابن‌زیاد درمقابل، عطایا و مقرری های مردم را قطع کرد، باقی ماندة بیت‌المال را تصرف کرد و درپی آن بود تا با نمایندة عبدالله بن زبیر در بصره بستیزد که برادرش عبدالله او را از انجام جنگ بازداشت.


       به روایت "دینوری" ابن‌زیاد از قبیله "ازد" پناه خواست و از طریق خدعه‌ای که به کاربرد توانست "مسعود بن عمر" و رئیس ازدیان را به پذیرش پناهندگی خود وادارد. بصریان نیز که ابن‌زیاد را در دارالاماره نیافتند، به زندان شهر هجوم برده زندانیان را آزاد ساخته آن گاه "عبدالله بن حارث بن نوفل" را به امارت برداشتند. در دیگر سو، دو قبیلة "تمیمیان" و "قیسیان" خشمناک از ازدیان که ابن‌زیاد را پناه داده‌اند، به نزاع با آنان برخاستند و سرانجام ابن‌زیاد مجبور شد با تنی چند از گماشتگان مسعود بن عمر به شام بگریزد.


       در شام عبدالله بن زبیر آن چنان قدرت یافته بود که شامیان به خلافت  او گردن نهاده بودند و مروان بن حکم نیز به قصد خلافت با او به حجاز می‌رفت. ابن‌زیاد او را ملاقات کرد و مروان را برای به دست گرفتن علم خلافت تحریص کرد. در نتیجه مروان بازگشت و ابن‌زیاد رهسپار دمشق شد تا "ضحاک بن قیس" را که از مردم بیعت ستانده بود، از شهر بیرون کند. ابن‌زیاد، ضحاک بن قیس را در "مرج راهط" شکست داد و کار بر مروان هموار شد.

 

       مروان بن حکم بعد از آن که بیعت دمشقیان را به دست آورد، متوجه عراق شد و ابن‌زیاد را مأمور نبرد با "سلیمان بن صُرد خزاعی" کرد. سلیمان بن‌صرد از توابینی بود که به خون خواهی امام‌حسین(ع) به پاخاسته بود. ابن‌زیاد او را در اواخر جمادی‌الاول 65 ق در عین‌الورده شکست داد و پس از آن متوجه موصل شد.

 

       موصل در "دست عبدالرحمن بن سعد بن قیس"، عامل مختار بود. عبدالرحمن به تکریت عقب نشست و مختار را از حملة ابن‌زیاد آگاه کرد. مختار نیز "یزید بن انس" را که بیمار بود، به مقابله فرستاد. علی رغم مرگ یزید بن انس، سپاه ابن‌زیاد به فرماندهی "ربیعه بن مخارق" و "عبدالله بن حمله خثعمی"، از سپاه مختار شکست سختی خورد و این بار ابن‌زیاد با سپاه خود به مصاف مختاریان رفت. ابتدا سپاه مختار به فرماندهی "رقاء بن عازب" جانشین یزید بن انس، عقب نشست اما پس از آن که مختار، "ابراهیم بن مالک اشتر" را به مقابله با ابن‌زیاد فرستاد، نتیجه عکس شد.

 

       ابراهیم که می‌خواست قبل از ورود ابن‌زیاد به سرزمین عراق، به وی رسد، در ساحل رود "خازر" نزدیک روستایی به نام "باربیثا" در 5  فرسخی موصل به لشکر شام رسید. در جنگ شدیدی که میان عراقیان و شامیان درگرفت، ابن‌زیاد شکست خورد و در 67 محرم همراه یارانش به قتل رسید.

 

       به روایتی، ابراهیم بن مالک اشتر خود در جنگ تن به تن، ابن‌زیاد را به قتل رساند. آن‌گاه سر ابن‌زیاد را نزد مختار بردند و او آن را نزد "محمد بن حنفیه" و حضرت علی بن حسین(ع) (امام زین العابدین"ع") و دیگر افراد بنی هاشم فرستاد.

 

منابع:
- دایره‌المعارف بزرگ اسلامی ، ج 3
- تاریخ طبری ، ج 7
- اخبار الطوال دنیوری
- معارف و معاریف


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: مذهبی ، سریال مختارنامه ، ،

تاريخ : شنبه 1 / 11 / 1392 ا 22:27 نويسنده : MSR-Administrator ا
.: Weblog Themes By violetSkin :.